دارم زبانی سرخ، لحنش سبزواری استدارم تنی بیسر، تبارش بختیاری استدستی که باغ پینه روییدهست در آنچشمی که شبها گرم کار نقرهکاری است...این است راز شادیِ همراه گریهلبخند گل، مرهون باران بهاری استدر جنگ بیدردی، دل بیاشک و لبخنداز هر سلاح سرد و گرم انگار عاری استاین قلب دردش درد عادی نیست، آری...قلب من از غمهای بیارزش فراری استبا نام آزادی اسیر عادت عشق؟!معتادِ غم بودن کجایش اختیاری است؟گفتی «به نام عشق، دست از عقل بردار»انگار اینجا رومِ عصر بردهداری است!باشد! دل من سنگِ سرد و سخت... امابشکن ببین در رگرگش فیروزه جاری استمن کاشف اعماق اقیانوس عشقمبا اهل درد آری، قرارم بیقراری است...
یونس خرسند
مرد درد...
ما را در سایت مرد درد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : marde-dardo بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 13:54